بيناب

ويژگي هاي زبان توركي و مقايسه كوتاه بين توركي و فارسي

ثابیت یازی

خلاصه شده از رساله مقايسة اللغتين

تاليف دكتر جواد هيئت

متأسفانه در دوران پهلوي،به پيروي از افكار ملي گرايانه افراطي و شوونيستي بيش از نيم قرن در اين باب سياست جبر و تحميل اعمال شد و از چاپ و انتشار هر گونه كتاب توركي جلوگيري به عمل آمد و زبان فارسي هم بصورت زبان انحصاري دولتي و تحميلي در آمد!در نتيجه اين سو ء تدبير و انحصار طلبي و سياست زور گويي،زبانهاي غير فارسي مردم ايران،بويژه توركي رسما" ممنوع شد.البته اينگونه رويه و اعمال غير انساني و ضد مردمي بدون واكنش نماند و در مردمي كه زبانشان ممنوع اعلام شده بود عكس العمل هايي نا مطبوع و گاهي كينه و نفرت برانگيخت و خواه و نا خواه از شيريني لهجه فارسي هم در مذاق آنها كاسته شد!؟

بعد از سقوط رژيم پهلوي و رفع ممنوعيت دولتي در مدت كوتاهي كتاب و مجله و روزنامه به زبان توركي چاپ و منتشر شد و ديوانهاي شعراي توركي گو قديم و جديد تجديد چاپ گرديد و زبان توركي مجددا" ولو بطور نسبي فرصت و ميدان هنرنمايي يافت.

در حال حاضر 25 لهجه يا زبان توركي در مناطق مختلف شوروي سابق،تركستان شرقي(چين)،تركيه و بالكان زبان رسمي مردم است و در حدود20 لهجه يا زبان توركي داراي كتابت و ادبيات كتبي است.

ادبيات شفاهي تورك ها بسيار غني است و در هر منطقه ضمن ويژگي هاي عمومي و قديمي خصوصيات محلي را نيز در بردارد.ادبيات شفاهي تورك زبانان ايران شايد غني ترين و يا يكي از غني ترين آنها در نوع خود ميباشد.

كتاب ده ده قورقود كه داستانهاي اقوام اوغوز را بازگو ميكند،يكي از قديمي ترين آثار ادبيات شفاهي است و بطوريكه اغلب دانشمندان معتقدند،همچنانكه از متن كتاب هم بر مي آيد مهمترين وقايع تاريخي اين داستانها در آذربايجان و در قسمت شرقي آناطولي رخ داده و در آن از قهرماني ها و ويژگي هاي قومي و قبيله اي مردم اين سرزمين سخن رفته است.

طبق آمارهاي اخير در دنيا شش هزار زبان موجود است كه نيمي از آنها كمتر از ده هزار و يك چهارم آنها كمتر از يك هزار گويشور دارند و تنها 20 زبان هستند كه صدها ميليون نفر بدانها سخن مي گويند.زبان شناسان معتقدند كه يك زبان به شرطي مي تواند زنده بماند كه حداقل يك صد هزار نفر گويشور داشته باشد بنابراين بيش از نيمي از زبانهاي حاضر در حال نابودي هستند.

اينترنت،حكومتهاي ملي در گزينش و تحكيم زبانهاي ملي و تضعيف ديگر زبانها نقش مهمي دارند. پيشرفت علمي و صنعتي شدن و روشهاي ارتباطي نوين نيز به نابودي زبانها كمك مي كند.زباني كه در اينترنت نباشد زباني است كه در دنياي نوين "ديگر وجود ندارد"،اين زبان مورد استفاده قرار نمي گيرد و در تجارت هم بكار نمي رود.

در حال حاضر هر سال ده زبان از بين مي رود،افق آينده نيز تيره تر به نظر ميرسد.برخي چنين پيش بيني كرده اند كه 50 تا 90 درصد زبانهاي فعلي در اين قرن از بين مي روند و بدين سبب حفظ آنها امري ضروري به شمار ميرود.

مسئله زبان در قرن21 ام دو سئوال را مطرح ميسازد.از يكسو زبانهاي ملي يا پر گويشور چگونه در برابر پيشتازي زبان انگليسي مقابله كنند؟از سوي ديگر،زبانهاي فرعي يا محلي چگونه مي توانند از خطر نابودي نجات يابند و در جهت توسعه پيش بروند؟

براي حمايت از زبانهاي محلي و جلوگيري از نابودي آنها در 10-12 سال اخير مقامات بين المللي تصميماتي اتخاذ و قطعنامه هايي صادر كرده اند . از جمله:

در18 دسامبر 1992 مجمع عمومي سازمان بين الملل متحد بيانه مربوط به حقوق اشخاص متعلق به اقليت هاي قومي يا ملي،مذهبي و زباني را به تصويب رساند.اين بيانيه كشورها را موظف كرد تا از موجوديت و هويت اقليتها در داخل مرزهايشان حمايت كنند.از ميان حقوق پيش بيني شده براي اشخاص متعلق به اقليتها عبارتند از:حقوق برخورداري از فرهنگ خاص خودشان / حق استفاده از زبانشان / اجازه شركت مؤثر در فعاليت هاي فرهنگي،مذهبي،اجتماعي،اقتصادي و زندگي عمومي و نيز در تصميم گيريهاي مربوط به اقليتي كه به آن متعلق هستند./ اجازه تاسيس و اداره موسسات مربوط به خودشان،حق ايجاد ارتباط صلح جويانه و خالي از تبعيض با اعضاي گروه خودشان يا ديگر اتباع كشورهاي ديگري كه با آنها پيوندهاي مشترك قومي ، مذهبي و زباني دارند.اين نخستين سند قابل قبول جهاني و جامع مربوط به حقوق اشخاص وابسته به اقليتهاست و از همين رو بر نحوه اجرا و تصويب قوانين ملي كشورها تأثير خواهد گذاشت.

شباهت و خويشاوندي زبانها از دو نظر بررسي ميشود:

1-منشأ زبانها

2-ساختمان و شكل خارجي زبانها(موروفولوژي)

زبان توركي از نظر منشأ جزو زبانهاي اورال-آلتاي و يا به بيان صحيحتر،از گروه زبان هاي آلتائي است.

زبانهاي اورال-آلتاي به مجموعه زبانهايي گفته ميشود كه مردمان متكلم به آن زبانها از منطقه بين كوه هاي اورال-آلتاي(در شمال تركستان)برخاسته و هر گروه در زمانهاي مختلف به نقاط مختلف مهاجرت نموده اند.

اين گروه زبانها شامل زبانهاي فنلاند،مجارستان(اوراليك)و زبانهاي توركي،مغولي،منچو و تونقوز(زبانهاي آلتائيك)ميباشد.

از نظر ساختمان و موروفولوژي زبانها به سه دسته تقسيم ميشوند:

1-زبانهاي تك هجائي وياتجريدي :مانند زبان چين جنوب شرقي آسيا.در اين زبانها كلمات صرف نمي شوند و پسوند و پيشوند نمي گيرند و تغيير نمي كنند.گرامر منحصر به نحو و تركيب و ترتيب كلمات است كه معاني كلمات را تغيير ميدهد.در اين زبانها آكان يا استرس(تاكيد يا وورغو)،تن صدا و انتو ناسيون يا آهنگ اداي كلمات و جمله بسيار مهم است و معنا را مشخص ميكند.در زبان چين تعداد كمي از واژه ها تك هجايي هستند.

2-زبانهاي تحليلي يا صرفي : در اين زبانها ريشه كلمات هم ضمن صرف تغيير مي نمايد مانند:گفتن - مي گويم. زبانهاي هند و اروپائي و از آن جمله زبان فارسي جزو اين گروه مي باشند.

3-زبانهاي التصاقي يا پسوندي : در اين زبانها كلمات جديد و صرف افعال از چسبانيدن پسوندهاي مخصوص به ريشه كلمات ايجاد ميشود و اين مسئله سبب پيدايش لغات جديد و غناي لغوي مي گردد.در اين زبانها ريشه ثابت و در موقع صرف تغيير نمي يابد.پسوندها تابه آهنگ ريشه بوده و به آساني از آنها قابل تشخيص اند. زبان توركي و گروه زبانهاي اورال-آلتائي جزو اين دسته مي باشند.

در زبانهاي هند و اروپائي از جمله فارسي پيشوندهاي جر(ادات)يا حروف اضافه وجود دارد. در صورتي كه در توركي پيشوند وجود ندارد. مثلا در برابر كلمه ي انترناسيونال (فرانسه)و بين الملل(عربي)،در توركي ميلّتلر آراسي و يا اولوسلار آراسي گفته ميشود.يعني به جاي پيشوند ، پسوند بكار ميرود،چون در توركي كلمات از آخر تكامل و توسعه پيدا مي كنند.

در زبانهاي هند و اروپائي عنصر اصلي(مبتدا و خبر)در بتدا قرار مي گيرد و عناصر بعدي با ادات ربط يه شكل حلقه هاي زنجير به يكديگر مربوط ميشوند و اگر عناصر بعدي قطع شوند ساختمان جمله ناقص نمي شود . ولي در توركي ترتيب عناصر كاملا بر عكس است . يعني ابتدا بايد عناصر ثانوي و فرعي تنظيم و گفته شود،عنصر اصلي، يا فعل هم در آخر قرار مي گيرد. مثال در فارسي = من به شيراز رفتم تا دوستم را ببينم كه اخيرا از فرانسه آمده و در آنجا شش سال طب خوانده است.

حال همين مثال در توركي = آلتي ايل صب اوخوياندان سونرا فرانسادان يئني قاييدان دوستومو گؤرومك اوچون شيرازا گئتديم.

جي،ال،لويس در دستور خود اجزاي جمله توركي را به ترتيب زير مي شمارد:

1-فاعل2-قيد زمان 3- قيد مكان 4-مفعول غير صريح5-مفعول صريح6-قيد و هر كلمه اي كه معني فعل را تغيير دهد7-فعل.

هر چيز معين بر غير معين مقدم است،يعني اگر مفعول صريح معين باشد بر مغعول غير صريح غير معين مقدم ميشود.مثال جمله مرتب توركي چنين است:

نقاش گئچن گون موزده گلن لره تابلولاريني اوزو گؤستردي يعني نقاش روز گذشته در موزه تابلوهاي خود را به تماشاچيان خودش نشان داد.

بعلاوه هر عنصري از جمله كه به آن بيشتر اهميت داده شود نزديك فعل قرار مي گيرد.

در صورتي كه جمله با فعل ختم نشود جمله معكوس گفته ميشود كه در محاوره ،شعر و سبكهاي خاص به كار ميرود.

هماهنگي اصوات:يكي از بارزترين ويژگي هاي توركي هماهنگي اصوات است.اصوات يا آواها در زبان به عنوان عناصر بسيط تشكيل دهنده كلمات داراي نقش اساسي هستند در زبان توركي بين اصوات مختلف ريشه وپسوند هماهنگي موجود است.

هماهنگي اصوات سبب ميشود كه كلمات توركي داراي آهنگ خاص بوده و تلفظ صحيح آنها اثر مطبوعي در شنونده ايجاد نمايد.

حروف يا صداهاي رايج توركي 32 عددند كه از آنها 9صائت و بقيه صامت هستند.

در توركي بر خلاف فارسي و عربي صدادارها كوتاه اند و به همين علت شعراي توركي گو در شعر عروضي به اجبار از كلمات فارسي يا عربي استفاده كرده و يا بعضي اوقات صداها را كشيده تلفظ مي كنند.وزن عروضي بر خلاف وزن هجايي براي شعر توركي مناسب نبوده و در شعر معاصر جاي سابق خود را از دست داده است.شعر توركي قبل از پذيرفتن اسلام با وزن هجايي سروده شده و "قوشوق" يا "قوشقي" ناميده ميشد.بعد از آنكه بر اثر مهاجرتها توركان به اعراب و فارسي زبانان نزديك شدند وزن عروضي آن را از آن اقتباس و به مرور وزن كلاسيك شعر توركي قرار دادند.با وجود اين شعراي خلقي (اوزانها و عاشيقها) اشعار خود(باياتي ، قوشما و...)را با وزن هجائي سروده اند.

در بررسي مقايسه اي زبانها از چهار نقطه نظر تحقيق ميشود:

1-از نظر جمله بندي يا نحو

2-از نظر مورفولوژي يا شكل خارجي و پسوندها

3-از نظر آوائي يا فونتيك(صداها)

اينك درباره لغات و مخصوصا" افعال توركي در مقايسه با لغات و افعال فارسي توضيحاتي داده ميشود.

در اين باب امير عليشير نوائي در حدود 500سال قبل در كتاب محاكمة اللغتين بحث قابل توجهي نموده و بعنوان مثال يكصد لغت توركي را كه معادل آنها در فارسي نيست مطرح نموده است ،همچنين تعداد زيادي از افعال توركي را كه فارسي ندارد برشمرده است.

نوائي مي گويد معادل اين كلمات كه صد تاي آن بعنوان نمونه ذكر شد در فارسي وجود ندارد،بنابراين اگر بخواهيم معاني اين كلمات را به فارسي زبانها بفهمانيم ناچار بايد به كمك جمله هايي با كمك گرفتن از كلمات عربي متوسل شويم.

لغاتي را كه نوائي در كتاب خود بعنوان مثال بكار برده كلمات توركي جغتائي است و اغلب براي تورك زبانان ايران نا آشناست از اينجهت در اين رساله به جاي آنها لغات مشابه توركي آذربايجاني بكار برده شده است.

در اين رساله در حدود 1700 كلمه توركي آذربايجاني درج شده كه در فارسي كلمه مستقلي براي آنها بكار نمي رود. ضمنا" بعنوان نمونه در حدود 350 كلمه توركي نقل شده كه عينا" در فارسي بكار ميرود مانند:آقا،خانم،سراغ،اوغور،قاب،قاشق،قابلمه،دولمه،بيرق،سنجاق و امثال آنها.

در مقايسه ديكسيونرهاي توركي آذربايجاني توركي تركيه مشاهده ميشود لغاتي كه معادلشان در فارسي موجود نيست در دو لهجه توركي يكي نبوده و در بيش از 30%لغات با هم متفاوتند.از طرفي از هر ريشه لغتي 1- 4 كلمه ذكر شده،در صورتيكه در توركي از يك ريشه تعداد زيادي كلمات ساخته ميشود و هر كدام معني بخصوصي دارند.ضمنا" بايد خلطر نشان نمود كه در حال حاضر 28 زبان يا لهجه مستقل توركي وجود دارد كه 20 لهجه آن داراي كتابت و ادبيات ميباشند و هر كدام داراي لغات مترادف بيش از يك هزار لغت توركي آذربايجاني مي باشند.با اين ترتيب معلوم ميشود كه هزاران كلمه در توركي موجود است كه معادل آنها در زبان فارسي موجود نيست.

در زبان توركي كلماتي با اختلاف جزئي(نوآنس)در معاني موجود است كه در فارسي نيست.مثلا"براي انواع دردها كلمات:

آغري/ آجي/ سيزي/ يانقي/ زوققو/ سانجي/ گؤينه مك/ گيزيلده مك اينجمك، بكار مي رود كه هر كدام درد بخصوص را بيان مي كنند.

آغري معادل درد فارسي است(درد عضوي).

سانجي به درد كوليك احشاء تو خالي گفته ميشود مانند قولنج روده،

آجي به درد پرووكه گفته ميشود مانند درد در موقع كشيدن دندان.

سيزي به درد خفيف سوزش دار گفته ميشود.

يانغي معادل سوزش ميباشد.

زوققو درد همراه ضربان است مانند درد آبسه ودرد عقربك انگشتان و امثال آنها.

گؤينه مك شبيه سوختن است و در دقايق اول سوختگي ديده ميشود.

اينجيمك دردر موقع پيچ خوردگي مفاصل و يا درد حاصل از ضربه و سقوط ميباشد.

گيزيلده مك درد شبيه گزگز كردن دردناك مي باشد.

در فارسي براي تمام حالات فوق لغت درد و يا سوزش بكار مي رود.

در توركي به گريه كردن آغلاماق گفته ميشود.ولي اين كلمه مترادفهاي زيادي دارد كه هر كدام حالات مختلف گريه را بيان مي كند.مثلا":

آغلاميسماق يعني بغض كردن و به حالت گريه افتادن بدون اشك ريختن.

بؤزمك به معني حالت گريه گرفتن كودك.

دولوخسونماق به معني حالت گريه به خود گرفتن و متأثر شدن بزرگسال و پر شدن چشم از اشك ميباشد.

آغلاشماق به معني گريه دسته جمعي و تعزيه بكار ميرود.

هؤنكورمك با صداي بلند گريه كردن و هؤككولده مك گريه با هق هق ميباشد.

بوزلاماق با صداي بلند گريه كردن و از سرما لرزيدن ميباشد.

ايچين چالماق به معني از فرط گريه كردن گريه بدون اشك و يا هق هق نمودن است .

كؤيرلمك به معني حالت گريه دست دادن است.

در توركي جغتائي اينگره مك و سينگره مك به معني يواش يواش بطور مخفي گريه كردن و سيقتاماق به معني زياد گريه كردن و اؤكورمك به معني با صداي بلند گريه كردن ميباشد.همچنين ييغلاماق به معني گريه كردن و اينجگيرمك به معني با صداي نازك گريه كردن است.

در توركي اوُسانماق به بيزار شدن و به تنگ آمدن مي گويند.بيقماق،بئزيكمك،بئزمك و چييريمك هم با اختلاف جزئي همان معني را ميدهد مثلا":چييريمك بيشتر بمعني زده شدن ميباشد.

ترپشمك به معني تكان خوردن

و ترپتمك به معني تكان دادن است

ولي چالخالاماق به معني تكان دادن به منظور سوا كردن(مثلا سوا كردن كره از ماست)،

قاتيشديرماق به معني مخلوط كردن

و قاريشديرماق به معني به هم زدن با قاشق و غيره .. ميباشد.

ييرقالاماق به معني تكان دادن و جنباندن

و سيلكه له مك به معني تكان دادن درخت و يا لباس و فرش و امثال آن ميبا شد.

در فارسي براي هيچكدام از اين تعبيرات لغات مستقل به خصوصي وجود ندارد.

ايمرنمك،قيمسانماق كه با اختلاف جزئي به معني آرزو كردن و هوس كردن و نيسگيل به معني آرزوي براورده نشده و حسرت ميباشد،هيچكدام معادل مستقلي ندارند.

براي دعوا كردن كلمات متعددي بكار مي رود كه هر كدام شكل و حالت ويژه اي را از دعوا بيان مي كنند مانند:

دؤيوشمك:همديگر را كتك زدن

ووُروشماق:همديگر را زدن

ساواشماق:با يكديگر دعوا و جنگ كردن و گلاويز شدن

ديديشمك:دعوا همراه چنگ زدن همديگر

چارپيشماق:دعوا و برخورد به يكديگر،تصادم

دالاشماق:با هم دعواي لفظي كردن

دارتيشماق:با هم مشاجره كردن

چاخناشماق:با هم سر شاخ شدن

تؤتوشماق:دعوا با گرقتن همديگر

بؤغوشماق:دعوا همراه يقه ي همديگر را گرفتن و خفه كردن

تيپشمك و تيپكلشمك:دعوا همراه لگد انداختن به هم

خيرتدكلشمك يا فيرتيلاقلاشماق:دعوا همراه گلوي همديگر را گرفتن

سؤيوشمك:همديگر را دشنام دادن

ديرشمك:دعوا كردن،رو در روي هم ايستادن

بؤغازلاشماق:گلوي همديگر را گرفتن،رو در روي هم قرار گرفتن،دعوا كردن

چيرپيشماق:زدوخورد

دُروشماق:مناقشه،مجادله،رو در رو شدن

سؤپورلشمك:گلاويز شدن،در هم آويختن

همچنين براي اينكه بگوئيد فلاني از در وارد شد ، بسته به شخصيت فلاني و نحوه ي ورود و مناسب گوينده با وي كلمات زير بكار ميرود:

قاپي دان گلدي(از در آمد،بطور متعارف)

قاپي دان ايچري بويوردولار(از در تشريف فرما شدند)

قاپيدان گيردي(از در وارد شد،بطور خودماني)

قاپي دان گئچدي(از در گذشت)

قاپي دان سؤخولدو(از در خودش را چپاند)

قاپي دان تپيلدي(از در خودش را به زور تو كرد)

قاپي دان دوروتولدو(از در يواشكي تو آمد)

قاپي دان سؤروشدو(از در سر خود آمد تو،بمعني مجازي)

در توركي به مرغابي «اؤردك» گفته ميشود ولي براي انواع آنها اسامي مختلف بكار ميرود.مثلا" به اردك ماده«بورچين» و به اردك نر«سونا» و همچنين «ياشيل باش» گفته ميشود

در توركي براي اسب و اغلب حيوانات اهلي در هر سني نام مخصوص وجود دارد.مثلا"«قولون»براي اسب نوزاد،«داي» به اسب دوساله و «يولان»به اسب پنج ساله گفته ميشود

براي صداهاي حيوانات مختلف و عناصر طبيعت لغات ويژه اي بكار ميروند مانند:

سو شيريلتيسي:صداي شرشر آب

يارپاق خيشيلتيسي:صداي خش خش برگ

اوت پيچيلديسي:صداي افتادت باد در سبزه

گؤي گورولتوسو:صداي غرش آسمان

قافلان نريلتيسي:صداي غرش پلنگ

قوش جيويلتيسي:صداي جيك جيك مرغ

اينكلرين بؤيورمه سي:صداي گاوها

شلاله نين چاغلاماسي:صداي ريزش آبشار

همچنين در برابر كلمه«كندن»فارسي شش كلمه توركي موجود است كه هر كدام در محل و مورد خاصي بكار مي رود:

قازماق: بمعني كندن زمين و امثال آن

يولماق:بمعني كندن مو و كندن از ريشه

سويماق:بمعني كندن پوست و رازهزني

اويماق:بمعني كندن چوب و امثال آن براي منبت كاري و در آوردن چشم بكار ميرود.

قوپارماق: براي كندن جزئي از چيزي

قيرتماق:براي كندن و برداشتن جزئي از چيزي و نشگون گرفتن است.

بطوريكه مشاهده ميشود در فارسي به جاي كلمات مستقل تقليد صداها بطور مكرر بكار ميرود.

در توركي لغات مشابه(اومونيم)يا لغاتي همانند با معاني مختلف بسيار است كه در شعر و ادبيات براي جناس و ايهام بكار ميرود مانند:آت بمعني اسب و آت بمعني بيانداز.

زبان توركي از نظر لغات براي مفاهيم مجرد بسيار غني است.افعال توركي بطوري كه خواهيم ديد از نظر نوع،وجه و زمان بسيار متنوع ميباشد.در نتيجه زبان توركي براي بيان انديشه بطور دقيق بسيار مناسب و رساست.

نا گفته نماند با آنكه لغت باعث غناي زبان است ولي غناي زبان بيشتر تابع تحرك و قابليت لغت سازي،افاده و بيان مفاهيم جديد وغناي مفاهيم مجرد همچنين تنوع بيان قدرت بيان تفرعات و تفاوتهاي جزئي(نوآنس)كلام است.

با در نظر گرفتن مراتب فوق، نوائي و بسياري از شرقشناسان معتقدند كه نثر زبان توركي براي بيان انديشه و مفاهيم و موضوعات مختلف علمي،فلسفي،اجتماعي و ... رساتر و مناسبتر از زبانهاي ديگر است.

مفاهيم و انديشه هايي را كه مي توان در توركي با يك جمله بيان نمود،جملات و شرح مفصلي را در آن زبان ايجاب مي نمايد.

در زبان يا همان لهجه فارسي واژه هاي بسيط سخت گرفتار كمبود است زيرا بيشتر آنها به مرور زمانها رها گشته و از ياد رفته است واژگان زبان فارسي براي مفاهيم علمي مجهز نيست، و مترجمان ايراني بيش از همه اين درد جانكاه را احساس مي كنند و از اين، عذاب مي برند.گاه ميشود كه انسان يك ساعت ،يك روز و حتي يك هفته تمام درباره بهمان تعبير زبان خارجي مي انديشد،مغز و اعصاب خود را مي فرسايد و از هم مي گسلد و سر انجام نيز راه به جائي نمي بردو خوانندگان هم همواره از مترجمان و ترجمه هاي فارسي ناخشنودي مي نمايند.

افعال:افعال كار ،حركت و حالت را بيان مي كند و عنصر اصلي جمله محسوب ميشوند،بطوريكه بدون فعل ،جمله نا تمام و معني آن نا مفهوم خواهد بود.

زبانهاي اورال-آلتائي عموما" و زبان و زبانهاي توركي خصوصا" از نظر افعال غني هستند بعلاوه داراي انواع،وجوه و زمانهاي متعدد و متنوع اند بطوريكه ممكن است مفاهيم و مطالبي را با يك فعل بيان نمود در حاليكه براي بيان همان مفهوم و مطلب در زبانهاي ديگر نياز به جملات مشروح و مفصل مي باشد مثلا":اوسانميشام يعني من از او به تنگ آمده و بيزار شده ام،خوسانلاشديق يعني ما با هم بطور خصوصي درد و دل كرديم،قوجاقلاشديلار يعني همديگر را در آغوش گرفتند و آغلاشديلار يعني با همديگر گريه كردند،گئچينديرير يعني اعاشه را تامين مي كند و ...

افعال توركي همه با قاعده اند جز فعل ناقص فراموش شده ي ايمك به معني بودن كه بجاي فعل معين بكار ميرود.

در خاتمه اين مقاله به جا خواهد بود اگر نگاهي مقايسه آميز هر چند گذرا به چند و چون اصطلاحات و تعبيرات فعلي در زبانهاي فارسي و توركي بياندازيم.اصطلاحات و تعبيرات فعلي كه از آن در اصطلاح لغت شناسي به تركيبات ثابت فعلي زيان نيز نام برده ميشود.يكي از جالبترين و پرمايه ترين شقوق لغوي و تركيبي زبان در ارائه معاني مجازي و تشبيهي است.

زبان فارسي كه در عين حال يكي از زبانهاي تركيبي است و كلمات آن انعطاف زيادي براي تشكيل اصطلاحات و تعبيرات فعلي دارد و از وسعت و شمول زبان توركي در ايجاد و كاربرد اين نوع تركيبات برخوردار نيست. در زبان توركي تنها در رابطه با اعضاي بدن انساني از نوع :

باش(سر)،گؤز(چشم)،آغيز(دهان)،آياق(پا) و امثال آن صدها اصطلاح و تعبير وجود دارد اينك براي اينكه در اين باب نموداري به دست داده باشيم به نقل تعدادي از اصطلاحات وتعبيرات فعلي رايج در زبان توركي كه از يادداشتهاي آقاي م.ع.فرزانه اقتباس شده در رابطه با كلمه ديل(زبان)بسنده مي كنيم:

1-ديل - آغيز ائله مك(دلداري دادن،با لحن ملايم خواستار پوزش شدن،رفع رنجش و كدورت كردن.)

2-ديل آچماق:زبان باز كردن(طفل)،درد خود را باز گفتن،التماس كردن و خواهش كردن

3-ديل بوغازا سالماق:وراجي كردن،پشت سر هم و بدون وقفه حرف زدن.

4-ديل اؤيرتمك:چيزهاي ندانسته را ياد دادن،حرف ياد(يكي)دادن،راه و چاه نشان دادن.

5-ديل تاپماق:تفاهم پيدا كردن،جلب رضايت و اعتماد كردن،زبان مشترك يافتن

6-ديل تؤكمك:خواهش و تمنا كردن،اصرار ورزيدن

7-ديل چيخارماق:استهزا كردن،اداي يكي را در آوردن

8-ديل وئرمك:راضي شدن،قبول دادن*ديل وئرمه مك:امكان حرف زدن به ديگري را ندادن

9-ديلده توك بيتمك: از تكرار و بازگويي يك مطلب خسته شدن

10-ديلدن دوشمك:خسته شدن،از پا درآمدن

11-ديلدن سالماق: خسته و درمانده كردن،از پا انداختن

12-ديلدن دوشمه مك:ورد زبان بودن،از ياد نرفتن،فراموش نشدن

13-ديله گتيرمك:يكي را به حرف وا داشتن،كاري را كه در حق كسي انجام شده را به زبان راندن

14-ديله توتماق:با حرفهاي شيرين يكي را رام كردن،بچه در حال گريه را با زبان ساكت كردن

15-ديله گتيرمه مك:ياراي گفتن حرفي را نداشتن،حرفي را كه گفتن آن ممكن است نگفتن

16-ديلي آغزينا سيغماماق:خود ستائي كردن،حرفهاي گنده گنده گفتن

17-ديلي باتماق:نطقش خاموش شدن

18-ديله گلمك: زبان و شكوه و شكايت گشودن،به ناله و فغان آمدن

19-ديلي قيسا اولماق:به خاطر داشتن قصور،جرأت حرف زدن نداشتن

20-ديلي دولاشماق:حرفها را اشتباه گفتن،در نتيجه اشتباه و يا دستپاچگي حرفها را قاطي كردن

21-ديلي دؤنمه مك:قادر به تلقظ و اداي صحيح حرف نبودن

22-ديلي توتولماق:توان و يارايي گفتن را از دست دادن،به هنگام سخن گفتن لكنت پيدا كردن

23-ديلينه وورماماق:از چشيدن چيزي امتناع كردن

24-ديليندن دوشمه مك:مرتبا" تكرار كردن،بطور مدام بر زبان داندن

25-ديليندن قاچيرماق:بي هوا و بي حساب از دهانش در رفتن

26-ديليني باغلاماق:وادار سكوت كردن

27-ديلينه باغلاماق:به گردنش گذاشتن،حرف بر زبان كسي گذاردن

28-ديليني بيلمك(باشا دوشمك):از حال و مقالش با خبر شدن،راز دلش را حالي شدن

29-ديليني قارنينا(دينمز يئرينه)قويماق:از زياده گويي خودداري كردن،زبان در حلق فرو بردن

30-ديليني ديشله مك:حرف را نا تمام گذاشتن،در وسط حرف تأمل كردن

31-ديليني كسمك:به سكوت وا داشتن،جلو حرف يكي را به زور گرفتن

32-ديليني ساخلاماق:از گفتن چيز خاصي خودداري كردن،سكوت را ترجيح دادن

33-ديليني ساخلاماماق:در گفتن بي پروائي نشان دادن،حرف زيادي و بي موقع زدن

34-ديللر ازبري اولماق:به دليل خوشنامي و به زبانها افتادن،ذكر خير داشتن

35-ديللرده گزمك(دولاشماق):همچون امثال در زبانها گشتن.

36-ديللره دوشمك:ورد زبان خاص و عام شدن،سر زبانها افتادن،شايع شدن.

نتيجه:

زبان توركي يكي از با قاعده ترين زبانهاست و از نظر لغات،مخصوصا" افعال بسيار غني است.وجود قانون هم آهنگي اصوات،كلمات توركي را موزون و آهنگدار نموده و به آنها نظم و ترتيب خاص داده است.در توركي علاوه بر اسامي ذات لغات زيادي براي مفاهيم مجرد وجود دارد.بعلاوه لغات مترادفي با اختلاف جزئي در معني موجود است كه ميدان قلمفرسائي را وسيعتر و قلم نويسنده را تيزتر و دقيقتر ميسازد.

افعال توركي به قدري وسيع و متنوع اند كه در كمتر زباني نظير آنها را ميتوان يافت.گاهي با يك فعل توركي انديشه و مفهومي را ميتوان بيان نمود كه در زبان فارسي و زبانهاي ديگر نياز به جمله و يا جملاتي پيدا مي كند.از طرفي وجود پسوندهاي سازنده سبب شده كه قابليت لغت سازي براي بيان مفاهيم مختلف و تعبيرات فعلي بسيار زياد است.

نحو و تركيب كلام در توركي با زبانهاي هند و اروپائي متفاوت است. در توركي عنصر اصلي جمله يعني فعل اصلي در آخر جمله قرار دارد. زبانهاي هند و اروپائي عنصر اصلي جمله در ابتدا قرار مي گيرد و عناصر بعدي با ادات ربط بشكل حلقه هاي زنجير به يكديگر مربوط ميشوند و اگر عناصر بعدي قطع شوند سازمان جمله ناقص ميشود، ولي در توركي ترتيب عناصر جمله كاملا" بر عكس است يعني ابتدا بايد عناصر ثانوي و فرعي تنظيم و گفته شود و قسمت اصلي در آخر قرار گيرد و از همينجاست كه هر نويسنده و يا گوينده تورك زبان نمايان ميشود



بؤلوم :
یازار : مهدي

باهار نغمه لري

چهارشنبه 16 فروردین 1391

 

  

 

ائلدار موغانلي- 1366                             

                         

 

 آنا وطن

 

"دوغما آنامسان منيم

اي مهريبان وطنيم"

 

عشقينده گره ك يانام

سنسن مهريبان آنام.

مني بسله ين ده سن

مني سسله ين ده سن.

"دوغما آنامسان منيم

اي مهريبان وطنيم"

 

تورپاغيندان گوج آلديم

شؤهرتينله اوجالديم.

سنده‌دير شان- شؤهرتيم

اي اولوي محببتيم!

"دوغما آنامسان منيم

اي مهريبان وطنيم"

 

نه قده‌ر كي جانيم وار

ايلي‌ييم وار، قانيم وار

سئوه‌جه‌يم سني من

لاپ اوره‌كدن اي وطن!

"دوغما آنامسان منيم

اي مهريبان وطنيم"

 

گؤيرچين

منيم آديم گؤيرچين

قانادلاريم چين به چين.

 

ماوي سما مكانيم

آغ بولوددور هر يانيم.

 

قارانليقدان بئزارام

گئجه‌يله يوخدور آرام.

 

ايسته‌رم كي هر زامان

نه چن اولا نه دومان.

 

سما اوزو آچيلا

دونيايا نور ساچيلا.

 

يئر اوزو باشدان باشا

چيچك‌له دولوب داشا.

 

باغلاردا گوللر اچا

دوزلرده مارال قاچا.

 

نغمه‌لر سوزه ديلدن

غم سيلينه كؤنولدن.

 

هامي سئوينه گوله

شنليك ياييلا ائله.

 

گونش گويده نور ساچا

آرزولاريم گول آچا.

 

.من‌ده گزه‌م سماني

شاقراق گؤرم هر ياني.

 

اوندادير كي دئيه‌رلر-

منه هر آخشام – سحر:

- اي قانادي چين به چين

آغ كؤينكلي گؤيرچين!

قاناد آچ گؤيده دولان

سن باريشيق قوشوسان!

 

 باهار گلير

 

شنليك نورو تؤكولور

آل گونشين گؤزوندن

دره گولور داغ گولور

"باهار گلير" سؤزوندن؛

اري يير داغلاردا قار

اؤزون يئتيريب باهار

شنليك ائدين اوشاقلار!

 

چيخيبدير استيقبالا

لاله  ,  نرگيز  ,  بنؤوشه؛

باخ ! دوشور حالدان  حالا

گوللو باغچا, سيخ مئشه؛

قوشلار ائتميره آه زار

اؤزون يئتيريب باهار 

شنليك ائدين اوشاقلار!

 

گيئيبدير ياشيل دونون

جاوان لاشيب طبيعت

اوره يينده وار اونون

اودو سؤنمز محبت

گزير او ديار  ديار

اؤزون يئتيريب باهار

شنليك ائدين اوشاقلار!

 

گزير تاپا سئوگيلين

ياشايالار سئوينجك؛

باهار دير گؤيچك گلين

اونا باغلاييب اوره ك؛

اولوي دير بو پاك ايلقار

اؤزون يئتيريب باهار

شنليك ائدين اوشاقلار !

  

قوي بيزيمده قلبيميز

سئوسين سئويلسين هر آن؛

طبيعتي سئوه ك بيز

سئو گي دن يارانير جان؛

شيرينله شير آرزولار

اؤزون يئتيريب باهار

شنليك ائدين اوشاقلار!

 

ياز گلسين كؤنول لره

نغمه دئسين دوداقلار؛

يول وئرمه يك كدره

سئوگيميز اولسون باهار

شنليك ائدين اوشاقلار!

 

 

 قيرميزي پياله

 

من داغلارين قيزي يام

آل- قيرميزي دونوم وار،

قان كيمي قيرميزي يام

مني سئوه ر شن باهار.

 

دونوم داغ ياراشيغي

اؤزوم ياماجا بزه ك،

رنگيم گونش ايشيغي

گؤرونورم شفق تك.

 

آديمي بيلدينيزمي-

آي مهربان اوشاقلار !؟

قيرميزي يام قان كيمي ،

منله گؤزه لدي داغلار...

 

بيلمه دينيز؟

  قوي دئيم :

-قيرميزي پياله يم.

باهار فصلي گلر كن

داغدا آچان لاله يم .                                             

 

 ياشاسين باهار

آييليبدي يئر،

هر يان گؤزه لدير.

آنا طبيعت

اؤلوبدو جنت.

هريان گول- -چيچك،

گؤزلدي ، گؤيچك؛  

  ياشاسين باهار !

 

گؤم- گؤيدور چمن؛

آچيب ياسمن.

قيزارير لاله،

آخير شلاله.

دوم- دورو آخار

جوشغون بولاقلار؛

ياشاسين باهار !

                

گوللرين چتري،

تورپاغين عطري،

ياشيل مئشه لر،

آيدين بير سحر،

گؤزه ل گؤيچك دي،

يوردا بزه كدي؛

ياشاسين باهار!

ياشاسين باهار !

 



بؤلوم :
یازار : مهدي

بويله مستم

چهارشنبه 16 فروردین 1391

بويله مستم بيلمرم كي مي ندير مينا ندير

گول ندير بولبول ندير سونبول ندير صحرا ندير

اود دوتوب جانيم سراسر ياندي آمما بيلمديم

ديل ندير دلبر ندير باشيم ده بو سودا ندير

بيلمديم عمرومده هرگزكفروايمان هانسي دير

احمد ومحمود كيم ديرعيسي وموسي ندير

طره هاتي قوي كناره رقصه گل  ديوانه وار

گل خرابات ايچره گوربوشورش وغوغا ندير

درد صافي گوزله مك وقتي دگيل ساقي آمان

شيشه وئر پيمانه وئر ساغر ندير صهبا ندير

دور گوزون قوربانيم مستانه گل رندانه وئر

چوخ  دئمه جمشيد دن اسكندر و دارا ندير

يئتدي عمرون آخره سن بير نباتي بيلمه دين

كيمدي بو گوزدن باخان يا ديلده بو گويا ندير

نباتي

 

مي سيز مزه سيز

مي سيز مزه سيز جاميله جانان  اولا  بيلمز   

سودا نه دييم هر كيمه ميدان اولا بيلمز

عارف لري  دينديركي  ندير شعريله صنعت 

 شاعر  يارانان  امره  پشيمان اولا بيلمز

گيرديم گونشين قوينونا مين بيرسحريم وا ر 

  بولبول ده  منم  گول ده وزمستان اولا بيلمز

قلبين اورگيم  آتشينه  يانماسا هر سوز   

 ديل لرده آغزلاردا اوداستان اولا بيلمز                                               

خوشبخت ائليمين يوردوموزون وورغونيام من

بوندان دا  گوزل  بير  داخي  دوران  اولا بيلمز

وورغون

 

ديوانه ليك

عشقين  تمام نشئه سي ديوانه  ليكده دير    

 ميخانه   نين   ملاحتي   مستانه   ليكده دير

جاهل لر ايله  عارفين اولمازعلاقه سي   

حال  اهلي نين تكاملي فرزانه  ليكده دير 

لعلين خيالي كونلومه دولسا عجب دگيل   

 گيزلين خزينه نين چوخي ويرانه ليكده دير

يئتمز وفاسي آخره  نامرد اولان لارين  

شخصين بوتون ديانتي مردانه  ليكده دير 

  واحداگرچي صنعته قيمت وئريرسه خلق   

 شعرين ده قدر و قيمتي  دردانه  ليكده دير

واحد

 

 



بؤلوم :
یازار : مهدي

حيدربابايه سلام

چهارشنبه 16 فروردین 1391

(١)حيدربابا ، ايلديريملار شاخاندا

سئللر ، سولار ، شاققيلدييوب آخاندا

قيزلار اوْنا صف باغلييوب باخاندا

سلام اولسون شوْكتوْزه ، ائلوْزه !
منيم دا بير آديم گلسين ديلوْزه


(٢)حيدربابا ، كهليك لروْن اوچاندا

كوْل ديبينَّن دوْشان قالخوب ، قاچاندا

باخچالارون چيچكلنوْب ، آچاندا
بيزدن ده بير موْمكوْن اوْلسا ياد ائله
آچيلميان اوْركلرى شاد ائله

(٣)بايرام يئلى چارداخلارى ييخاندا

نوْروز گوْلى ، قارچيچكى ، چيخاندا

آغ بولوتلار كؤينكلرين سيخاندا
بيزدن ده بير ياد ائلييه ن ساغ اوْلسون
دردلريميز قوْى ديّكلسين ، داغ اوْلسون

(٤)حيدربابا ، گوْن دالووى داغلاسين !
اوْزوْن گوْلسوْن ، بولاخلارون آغلاسين !
اوشاخلارون بير دسته گوْل باغلاسين !
يئل گلنده ، وئر گتيرسين بويانا

بلكه منيم ياتميش بختيم اوْيانا
 

(٥)حيدربابا ،‌ سنوْن اوْزوْن آغ اوْلسون !

دؤرت بير يانون بولاغ اوْلسون باغ اوْلسون

بيزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون
دوْنيا قضوْ-قدر ، اؤلوْم-ايتيمدى
دوْنيا بوْيى اوْغولسوزدى ، يئتيمدى

(٦)حيدربابا ، يوْلوم سنَّن كج اوْلدى

عؤمروْم كئچدى ، گلممه ديم ، گئج اوْلدى

هئچ بيلمه ديم گؤزللروْن نئج اوْلدى

بيلمزيديم دؤنگه لر وار ،‌ دؤنوْم وار

ايتگين ليك وار ، آيريليق وار ، اوْلوْم وار


 (۷) حيدربابا ، ايگيت اَمَك ايتيرمز

عؤموْر كئچر ، افسوس بَرَه بيتيرمز

نامرد اوْلان عؤمرى باشا يئتيرمز

 بيزد ، واللاه ، اونوتماريق سيزلرى

گؤرنمسك حلال ائدوْن بيزلرى

(٨)حيدربابا ، ميراژدر سَسلننده

كَند ايچينه سسدن - كوْيدن دوْشنده

عاشيق رستم سازين ديللنديرنده
يادوندادى نه هؤلَسَك قاچارديم

قوشلار تكين قاناد آچيب اوچارديم
   

(٩)شنگيل آوا يوردى ، عاشيق آلماسى

گاهدان گئدوب ، اوْردا قوْناق قالماسى

داش آتماسى ، آلما ،‌ هيوا سالماسى

قاليب شيرين يوخى كيمين ياديمدا

اثر قويوب روحومدا ، هر زاديمدا

(١٠)حيدربابا ، قورى گؤلوْن قازلارى

گديكلرين سازاخ چالان سازلارى

كَت كؤشنين پاييزلارى ، يازلارى

بير سينما پرده سى دير گؤزوْمده

تك اوْتوروب ، سئير ائده رم اؤزوْمده

(١١)حيدربابا ،‌ قره چمن جاداسى
چْووشلارين گَلَر سسى ، صداسى

كربليا گئدنلرين قاداسى

دوْشسون بو آج يوْلسوزلارين گؤزوْنه

تمدّونون اويدوخ يالان سؤزوْنه

(١٢)حيدربابا ، شيطان بيزى آزديريب

محبتى اوْركلردن قازديريب

قره گوْنوْن سرنوشتين يازديريب
ساليب خلقى بير-بيرينن جانينا

باريشيغى بلشديريب قانينا
 

(١٣)گؤز ياشينا باخان اوْلسا ، قان آخماز

انسان اوْلان خنجر بئلينه تاخماز

آمما حئييف كوْر توتدوغون بوراخماز

بهشتيميز جهنّم اوْلماقدادير !

ذى حجّه ميز محرّم اوْلماقدادير !

(١٤)خزان يئلى يارپاخلارى تؤكنده

بولوت داغدان يئنيب ، كنده چؤكنده

شيخ الاسلام گؤزل سسين چكنده

نيسگيللى سؤز اوْركلره دَيَردى

آغاشلار دا آللاها باش اَيَردى

(١٥)داشلى بولاخ داش-قومونان دوْلماسين !

باخچالارى سارالماسين ، سوْلماسين !

اوْردان كئچن آتلى سوسوز اولماسين !

دينه : بولاخ ، خيرون اوْلسون آخارسان
افقلره خُمار-خُمار باخارسان


(١٦)حيدر بابا ، داغين ، داشين ، سره سى

كهليك اوْخور ، داليسيندا فره سى

قوزولارين آغى ، بوْزى ، قره سى
بير گئديديم داغ-دره لر اوزونى

اوْخويئديم‌ : « چوْبان ، قيتر قوزونى »
 

(١٧)حيدر بابا ، سولى يئرين دوْزوْنده

بولاخ قئنير چاى چمنين گؤزونده

بولاغ اوْتى اوْزَر سويون اوْزوْنده

گؤزل قوشلار اوْردان گليب ، گئچللر

خلوتليوْب ، بولاخدان سو ايچللر

(١٨)بىچين اوْستى ، سونبول بيچن اوْراخلار

ايله بيل كى ، زوْلفى دارار داراخلار

شكارچيلار بيلديرچينى سوْراخلار

بيچين چيلر آيرانلارين ايچللر

بيرهوشلانيب ، سوْننان دوروب ، بيچللر

(١٩)حيدربابا ، كندين گوْنى باتاند

اوشاقلارون شامين ئييوب ، ياتاندا

آى بولوتدان چيخوب ، قاش-گؤز آتاندا

بيزدن ده بير سن اوْنلارا قصّه ده

قصّه ميزده چوخلى غم و غصّه ده

(٢٠)قارى ننه گئجه ناغيل دييَنده

كوْلك قالخيب ، قاپ-باجانى دؤيَنده

قورد گئچينين شنگوْلوْسون يينده
من قاييديب ، بيرده اوشاق اوْلئيديم

بير گوْل آچيب ، اوْندان سوْرا سوْلئيديم
 

(٢١)عمّه جانين بال بلله سين ييه رديم

سوْننان دوروب ، اوْس دوْنومى گييه رديم

باخچالاردا تيرينگَنى دييه رديم

آى اؤزومى اوْ ازديرن گوْنلريم !

آغاج مينيپ ، آت گزديرن گوْنلريم !

(٢٢)هَچى خالا چايدا پالتار يوواردى

مَمَد صادق داملارينى سوواردى

هئچ بيلمزديك داغدى ، داشدى ، دوواردى

هريان گلدى شيلاغ آتيب ، آشارديق

آللاه ، نه خوْش غمسيز-غمسيز ياشارديق

(٢٣)شيخ الاسلام مُناجاتى دييه ردى

مَشَدرحيم لبّاده نى گييه ردى

مشْدآجلى بوْز باشلارى ييه ردى

بيز خوْشودوق خيرات اوْلسون ، توْى اوْلسون

فرق ائلَمَز ، هر نوْلاجاق ، قوْى اولسون

(٢٤)ملك نياز ورنديلين سالاردى

آتين چاپوپ قئيقاجيدان چالاردى

قيرقى تكين گديك باشين آلاردى
دوْلائيا قيزلار آچيپ پنجره

پنجره لرده نه گؤزل منظره !
 

(٢٥)حيدربابا ، كندين توْيون توتاندا

قيز-گلينلر ، حنا-پيلته ساتاندا

بيگ گلينه دامنان آلما آتاندا

منيم ده اوْ قيزلاروندا گؤزوم وار

عاشيقلارين سازلاريندا سؤزوم وار

(٢٦)حيدربابا ، بولاخلارين يارپيزى

بوْستانلارين گوْل بَسَرى ، قارپيزى

چرچيلرين آغ ناباتى ، ساققيزى

ايندى ده وار داماغيمدا ، داد وئرر

ايتگين گئدن گوْنلريمدن ياد وئرر

(٢٧)بايراميدى ، گئجه قوشى اوخوردى

آداخلى قيز ، بيگ جوْرابى توْخوردى

هركس شالين بير باجادان سوْخوردى

آى نه گؤزل قايدادى شال ساللاماق !

بيگ شالينا بايرامليغين باغلاماق !

(٢٨)شال ايسته ديم منده ائوده آغلاديم

بير شال آليب ، تئز بئليمه باغلاديم

غلام گيله قاشديم ، شالى ساللاديم
فاطمه خالا منه جوراب باغلادى

خان ننه مى يادا ساليب ، آغلادى
  

(٢٩)حيدربابا ، ميرزَممدين باخچاسى

باخچالارين تورشا-شيرين آلچاسى

گلينلرين دوْزمه لرى ، طاخچاسى

هى دوْزوْلر گؤزلريمين رفينده

خيمه وورار خاطره لر صفينده

(٣٠)بايرام اوْلوب ، قيزيل پالچيق اَزَللر

ناققيش ووروب ، اوتاقلارى بَزَللر

طاخچالارا دوْزمه لرى دوْزللر

قيز-گلينين فندقچاسى ، حناسى

هَوَسله نر آناسى ، قايناناسى

(٣١)باكى چى نين سؤزى ، سوْوى ، كاغيذى

اينكلرين بولاماسى ، آغوزى

چرشنبه نين گيردكانى ، مويزى

قيزلار دييه ر : « آتيل ماتيل چرشنبه

آينا تكين بختيم آچيل چرشنبه »
 

  (٣٢)يومورتانى گؤيچك ، گوللى بوْيارديق

چاققيشديريب ، سينانلارين سوْيارديق

اوْيناماقدان بيرجه مگر دوْيارديق ؟
على منه ياشيل آشيق وئرردى

ارضا منه نوروزگوْلى درردى
 

(٣٣)نوْروز على خرمنده وَل سوْرردى

گاهدان يئنوب ، كوْلشلرى كوْرردى

داغدان دا بير چوْبان ايتى هوْرردى

اوندا ، گؤردن ، اولاخ اياخ ساخلادى

داغا باخيب ، قولاخلارين شاخلادى

(٣٤)آخشام باشى ناخيرينان گلنده

قوْدوخلارى چكيب ، ووراديق بنده

ناخير گئچيب ، گئديب ، يئتنده كنده

حيوانلارى چيلپاق مينيب ، قوْوارديق

سؤز چيخسايدى ، سينه گريب ، سوْوارديق

(٣٥)ياز گئجه سى چايدا سولار شاريلدار

داش-قَيه لر سئلده آشيب خاريلدار

قارانليقدا قوردون گؤزى پاريلدار

 ايتر ، گؤردوْن ، قوردى سئچيب ، اولاشدى

قورددا ، گؤردوْن ، قالخيب ، گديكدن آشدى

(٣٦)قيش گئجه سى طؤله لرين اوْتاغى

كتليلرين اوْتوراغى ، ياتاغى

بوخاريدا يانار اوْتون ياناغى
شبچره سى ، گيردكانى ، ايده سى

كنده باسار گوْلوْب - دانيشماق سسى
 

 (٣٧)شجاع خال اوْغلونون باكى سوْقتى

دامدا قوران سماوارى ، صحبتى

ياديمدادى شسلى قدى ، قامتى

جؤنممه گين توْيى دؤندى ، ياس اوْلدى

ننه قيزين بخت آيناسى كاس اوْلدى

(٣٨)حيدربابا ، ننه قيزين گؤزلرى

رخشنده نين شيرين-شيرين سؤزلرى

توركى دئديم اوْخوسونلار اؤزلرى

بيلسينلر كى ، آدام گئدر ، آد قالار

ياخشى-پيسدن آغيزدا بير داد قالار

(٣٩)ياز قاباغى گوْن گوْنئيى دؤيَنده

كند اوشاغى قار گوْلله سين سؤيَنده

كوْركچى لر داغدا كوْرك زوْيَنده

منيم روحوم ، ايله بيلوْن اوْردادور

كهليك كيمين باتيب ، قاليب ، قاردادور

(٤٠)قارى ننه اوزاداندا ايشينى

گوْن بولوتدا اَييرردى تشينى

قورد قوْجاليب ، چكديرنده ديشينى
سوْرى قالخيب ، دوْلائيدان آشاردى

 سوْتى آشيب ، داشاردي

 

(٤١)خجّه سلطان عمّه ديشين قيساردى

ملا باقر عم اوغلى تئز ميساردى

تندير يانيب ، توْسسى ائوى باساردى

چايدانيميز ارسين اوْسته قايناردى

قوْورقاميز ساج ايچينده اوْيناردى

(٤٢)بوْستان پوْزوب ، گتيررديك آشاغى

دوْلدوريرديق ائوده تاختا-طاباغى

تنديرلرده پيشيررديك قاباغى

اؤزوْن ئييوْب ، توخوملارين چيتدارديق

چوْخ يئمكدن ، لاپ آز قالا چاتدارديق

(٤٣)ورزغان نان آرموت ساتان گلنده

اوشاقلارين سسى دوْشردى كنده

بيزده بوياننان ائشيديب ، بيلنده

شيللاق آتيب ، بير قيشقريق سالارديق

بوغدا وئريب ، آرموتلاردان آلارديق

(٤٤)ميرزاتاغى نان گئجه گئتديك چايا

من باخيرام سئلده بوْغولموش آيا

بيردن ايشيق دوْشدى اوْتاى باخچايا
اى واى دئديك قورددى ، قئيتديك قاشديق

هئچ بيلمه ديك نه وقت كوْللوكدن آشديق
   
(٤٥)حيدربابا ، آغاجلارون اوجالدى

آمما حئييف ، جوانلارون قوْجالدى

توْخليلارون آريخلييب ، آجالدى

كؤلگه دؤندى ، گوْن باتدى ، قاش قَرَلدى

قوردون گؤزى قارانليقدا بَرَلدى

(٤٦)ائشيتميشم يانير آللاه چيراغى

داير اوْلوب مسجديزوْن بولاغى

راحت اوْلوب كندين ائوى ، اوشاغى

منصورخانين الي-قوْلى وار اوْلسون

هاردا قالسا ، آللاه اوْنا يار اوْلسون

(٤٧)حيدربابا ، ملا ابراهيم وار ، يا يوْخ ؟

مكتب آچار ، اوْخور اوشاقلار ، يا يوْخ ؟

خرمن اوْستى مكتبى باغلار ،‌ يا يوْخ ؟

مندن آخوندا يتيررسن سلام

ادبلى بير سلامِ مالاكلام

(٤٨)خجّه سلطان عمّه گئديب تبريزه

آمما ، نه تبريز ، كى گلممير بيزه

بالام ، دورون قوْياخ گئداخ ائمميزه
آقا اؤلدى ، تو فاقيميزداغيلدي

قوْيون اوْلان ، ياد گئدوْبَن ساغيلدى
 

 (٤٩)حيدربابا ، دوْنيا يالان دوْنيادى

سليماننان ، نوحدان قالان دوْنيادى

اوغول دوْغان ، درده سالان دوْنيادى

هر كيمسَيه هر نه وئريب ، آليبدى

افلاطوننان بير قورى آد قاليبدى

(٥٠)حيدربابا ، يار و يولداش دؤندوْلر

بير-بير منى چؤلده قوْيوب ، چؤندوْلر

چشمه لريم ، چيراخلاريم ، سؤندوْلر

يامان يئرده گؤن دؤندى ، آخشام اوْلدى

دوْنيا منه خرابه شام اوْلدى

(٥١)عم اوْغلينان گئدن گئجه قيپچاغا

آى كى چيخدى ، آتلار گلدى اوْيناغا

ديرماشيرديق ، داغلان آشيرديق داغا

مش ممى خان گؤى آتينى اوْيناتدى

تفنگينى آشيردى ، شاققيلداتدى

(٥٢)حيدربابا ، قره كوْلون دره سى

خشگنابين يوْلى ، بندى ، بره سى

اوْردا دوْشَر چيل كهليگين فره سى
اوْردان گئچر يوردوموزون اؤزوْنه

بيزده گئچك يوردوموزون سؤزوْنه
   

(٥٣)خشگنابى يامان گوْنه كيم ساليب ؟

سيدلردن كيم قيريليب ، كيم قاليب ؟

آميرغفار دام-داشينى كيم آليب ؟

بولاخ گنه گليب ، گؤلى دوْلدورور ؟

ياقورويوب ، باخچالارى سوْلدورور ؟

(٥٤)آمير غفار سيدلرين تاجييدى

شاهلار شكار ائتمه سى قيقاجييدى

مَرده شيرين ، نامرده چوْخ آجييدى

مظلوملارين حقّى اوْسته اَسَردى

ظالم لرى قيليش تكين كَسَردى

(٥٥)مير مصطفا دايى ، اوجابوْى بابا

هيكللى ،ساققاللى ، توْلستوْى بابا

ائيلردى ياس مجلسينى توْى بابا

خشگنابين آبروسى ، اَردَمى

مسجدلرين ، مجلسلرين گؤركَمى

(٥٦)مجدالسّادات گوْلردى باغلاركيمى

گوْروْلدردى بولوتلى داغلاركيمى

سؤز آغزيندا اريردى ياغلاركيمى
آلنى آچيق ، ياخشى درين قاناردى

ياشيل گؤزلر چيراغ تكين ياناردى
 

(٥٧)منيم آتام سفره لى بير كيشييدى

ائل اليندن توتماق اوْنون ايشييدى

گؤزللرين آخره قالميشييدى

اوْننان سوْرا دؤنرگه لر دؤنوْبلر

محبّتين چيراخلارى سؤنوْبلر

(٥٨)ميرصالحين دلى سوْلوق ائتمه سى

مير عزيزين شيرين شاخسِى گئتمه سى

ميرممّدين قورولماسى ، بيتمه سى

ايندى دئسك ، احوالاتدى ، ناغيلدى

گئچدى ، گئتدى ، ايتدى ، باتدى ، داغيلدى

(٥٩)مير عبدوْلوْن آيناداقاش ياخماسى

جؤجيلريندن قاشينين آخماسى

بوْيلانماسى ، دام-دوواردان باخماسى

شاه عبّاسين دوْربوْنى ، يادش بخير !

خشگنابين خوْش گوْنى ، يادش بخير !

(٦٠)ستاره عمّه نزيك لرى ياپاردى

ميرقادر ده ، هر دم بيرين قاپاردى

قاپيپ ، يئيوْب ، دايچاتكين چاپاردى
گوْلمه ليدى اوْنون نزيك قاپپاسى

عمّه مينده ارسينينين شاپپاسى
   

(٦١)حيدربابا ، آمير حيدر نئينيوْر ؟

يقين گنه سماوارى قئينيوْر

داى قوْجاليب ، آلت انگينن چئينيوْر

قولاخ باتيب ، گؤزى گيريب قاشينا

يازيق عمّه ، هاوا گليب باشينا

(٦٢)خانم عمّه ميرعبدوْلوْن سؤزوْنى

ائشيدنده ، ايه ر آغز-گؤزوْنى

مَلْكامِدا وئرر اوْنون اؤزوْنى

دعوالارين شوخلوغيلان قاتاللار

اتى يئيوْب ، باشى آتيب ، ياتاللار

(٦٣)فضّه خانم خشگنابين گوْلييدى

آميريحيا عمقزينون قولييدى

رُخساره آرتيستيدى ، سؤگوْلييدى

سيّد حسين ، مير صالحى يانسيلار

آميرجعفر غيرتلى دير ، قان سالار

(٦٤)سحر تئزدن ناخيرچيلار گَلَردى

قوْيون-قوزى دام باجادا مَلَردى

عمّه جانيم كؤرپه لرين بَلَردى
تنديرلرين قوْزاناردى توْسيسى

چؤركلرين گؤزل اييى ، ايسيسى                              

 
(٦٥)گؤيرچينلر دسته قالخيب ، اوچاللار

گوْن ساچاندا ، قيزيل پرده آچاللار

قيزيل پرده آچيب ، ييغيب ، قاچاللار

گوْن اوجاليب ، آرتارداغين جلالى

طبيعتين جوانلانار جمالى

(٦٦)حيدربابا ، قارلى داغلار آشاندا

گئجه كروان يوْلون آزيب ، چاشاندا

من هارداسام ، تهراندا يا كاشاندا

اوزاقلاردان گؤزوم سئچر اوْنلارى

خيال گليب ، آشيب ، گئچر اوْنلارى

(٦٧)بير چيخئيديم دام قيه نين داشينا

بير باخئيديم گئچميشينه ، ياشينا

بير گورئيديم نه لر گلميش باشينا

منده اْونون قارلاريلان آغلارديم

قيش دوْندوران اوْركلرى داغلارديم

(٦٨)حيدربابا ، گوْل غنچه سى خنداندى

آمما حئيف ، اوْرك غذاسى قاندى

زندگانليق بير قارانليق زينداندى
بو زيندانين دربچه سين آچان يوْخ

بو دارليقدان بيرقورتولوب ، قاچان يوْخ
 

(٦٩)حيدربابا گؤيلر بوْتوْن دوماندى

گونلريميز بير-بيريندن ياماندى

بير-بيروْزدن آيريلمايون ، آماندى

ياخشيليغى اليميزدن آليبلار

ياخشى بيزى يامان گوْنه ساليبلار

(٧٠)بير سوْروشون بو قارقينميش فلكدن

نه ايستيوْر بو قوردوغى كلكدن ؟

دينه گئچيرت اولدوزلارى الكدن

قوْى تؤكوْلسوْن ، بو يئر اوْزى داغيلسين

بو شيطانليق قورقوسى بير ييغيلسين

(٧١)بير اوچئيديم بو چيرپينان يئلينن

باغلاشئيديم داغدان آشان سئلينن

آغلاشئيديم اوزاق دوْشَن ائلينن

بير گؤرئيديم آيريليغى كيم سالدى

اؤلكه ميزده كيم قيريلدى ، كيم قالدى

(٧٢)من سنون تك داغا سالديم نَفَسى

سنده قئيتر ، گوْيلره سال بوسَسى

بايقوشوندا دار اوْلماسين قفسى
بوردا بير شئر داردا قاليب ، باغيرير

مروّت سيز انسانلارى چاغيرير
 

(٧٣)حيدربابا ، غيرت قانون قايناركن

قره قوشلار سنَّن قوْپوپ ، قالخاركن

اوْ سيلديريم داشلارينان اوْيناركن

قوْزان ، منيم همّتيمى اوْردا گؤر

اوردان اَييل ، قامتيمى داردا گؤر

(٧٤)حيدربابا . گئجه دورنا گئچنده

كوْراوْغلونون گؤزى قارا سئچنده

قير آتينى مينيب ، كسيب ، بيچنده

منده بوردان تئز مطلبه چاتمارام
ايوز گليب ، چاتميونجان ياتمارام

(٧٥)حيدربابا ، مرد اوْغوللار دوْغگينان

نامردلرين بورونلارين اوْغگينان

گديكلرده قوردلارى توت ، بوْغگينان

قوْى قوزولار آيين-شايين  اوتلاسين

قوْيونلارون قويروقلارين قاتلاسين

(٧٦)حيدربابا ، سنوْن گؤيلوْن شاد اوْلسون

دوْنيا واركن ، آغزون دوْلى داد اوْلسون

سنَّن گئچن تانيش اوْلسون ، ياد اوْلسون
دينه منيم شاعر اوْغلوم شهريار

بير عمر دوْر غم اوْستوْنه غم قالار



بؤلوم :
یازار : مهدي

[1]